امروز چند کار رو انجام ندادم.
الان که دارم فکر میکنم، دیروز هم چند کار رو انجام ندادم. کارهایی که توی برنامهریزی روزانه واردشون کردم و روی کاغذ کاملا قابل انجام هستن.
فکر کنم مشکل اینجاست که یک سری کارها واقعا انگار فقط روی کاغذ عملی هستن ولی وقتی روز شروع میشه، کلی قضیه باعث میشه که عقب برن. همینطور عقب تا جایی که از لیست برنامهی روز پرت بشن تو صفحهی بعدی و برنامهی روز بعد.
بالاخره بیکار نمیمونم و همیشه کارهایی هست که باید انجام بدم. ولی بازم یک سری کارها همیشه میمونن. نه مشکل از وقت کمه نه بلند نبودن برنامهریزی و الویتبندی.
اولش میگم که حتما دوستشون ندارم! علاقهای به انجام دادنشون ندارم پس انجام نمیدم. ولی وقتی بهشون فکر میکنم، میبینم نه اتفاقا بعضیها جز علاقهمندیهام هم هستن.
حوصله؟ بعضی روزها آره حوصله ندارم ولی این هم نیست. چون تو روزهای پر انرژی با حال خوب هم، کارهای نکرده دارم.
خیلی جالبه که بعضی وقتا اصلا توی لیست کارهای روزانهام اونا رو وارد هم نمیکنم. اینطوری برعکس بیشتر بهشون فکر میکنم در طول روز ولی بازم اکشنی از سمت من اتفاق نمیافته.
.
.
.
چند ماهی از نوشتههای بالا گذشته.
الان منظم شدم. به برنامههام میرسم. تیک همهی کارها رو میزنم.
ولی یادم میاد که یک سری کارهایی دارم که باید انجامشون بدم و تو لیستم نیستن. مثل یه چیز گمشده توی ذهنم دارم دنبالشون میگردم که یادم بیاد چی بودن. آخرین بار یادمه که دقیقا قرار شد اصلا توی لیست روازنه کارها ننویسمشون.
بد شد. چون گمشون کردم.
کارهای نکرده و تموم نشده. همونطور باقی موندن بدون اینکه بتونم کاری براشون بکنم.
شما نمیدونید دارم از چی حرف میزنم،
ولی راستش خودم هم الان نمیدونم.
فقط میدونم که مهم بودن.
روزهایی هست که اصلا آدمیزاد حوصله خودشم رو هم نداره. اما به نظر من اگر بتونیم ذرهای از برناممون رو هم پیش ببریم برای روزهای بعد بیمه شدیم. البته که منظورم این نیست که دائم این بیحوصلگی را تکرار کنیم و هیچکاری از پیش نبریم.
موفق باشید.
آره درسته همون کارهای کوچک کمکمون میکنن. ولی همین هیچ کار نکردنها هم بخشی از زندگیان، دیگه خیلی باهاشون مشکل ندارم 🙂
مرسی